ریشو. ( ص نسبی ) مرد بزرگ ریش. ضد کوسه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). بلمه. پرریش. ریش تپه. بزرگ ریش. لحیانی. آنکه ریش بزرگ و انبوه دارد. مقابل کوسه. ( یادداشت مؤلف ) : چه مدبر و چه مقبل چه صادق و چه منکر چه صامت و چه ناطق چه کوسه و چه ریشو.
مولوی.
- امثال : من کوسه و تو ریشو. || آنکه ریش دارد. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
ریشدار، مردی که ریش درازدارد، ریشور ۱ - ( صفت ) آنکه دارای ریش است . ۲ - کسی که دارای ریش بلندی است . مرد بزرگ ریش . ضد کوسه . پر ریش
فرهنگ معین
(ص مر. ) مردی که ریش دارد.
فرهنگ عمید
کسی که ریش دراز دارد، ریش دار، ریشور.
مترادف ها
bearded(صفت)
ریشو
پیشنهاد کاربران
بسیارمحاسن ؛ آنکه ریش انبوه دارد : و متوکل مردی بود اسمر و نیکوچشم ، نحیف تن ، بسیارمحاسن ، خفیف عارض. ( مجمل التواریخ والقصص ) . و رجوع به محاسن شود.