ریشناک


معنی انگلیسی:
ulcerous

لغت نامه دهخدا

ریشناک. ( ص مرکب ) خسته. ریشدار. مجروح. ( از ناظم الاطباء ). پرقرحه. ریشدار. صاحب قرحه. قَرِح. قریح. مقروح. مجروح. ( از یادداشت مؤلف ): رمض ؛ ریشناک شدن جگر. ( منتهی الارب ) : بود یک مسکین عازرنام بر در آن توانگر افتاده بود، ریشناک و دردناک. ( دیاتسارون ص 304 ).

فرهنگ فارسی

خسته و ریشدار و مجروح . پر قرحه

مترادف ها

ulcerous (صفت)
ریش، زخمی، ریشناک، قرحهای، زخم دار، قرحه دار

فارسی به عربی

قرحة

پیشنهاد کاربران

بپرس