مادر به کره گفت برو بیهده مگوی
تو کار خویش کن که همه ریش می کنند.
سنایی.
کند سفیدی مویت چو لاله بر سودابه ریش کندن از آن مولعی چوسودایی.
؟ ( از آنندراج ).
|| افسوس خوردن. اندوه خوردن : از دست تو ریش کنده باشم صد بار
اکنون بنشین تو نیز ریشی می کن.
ظهوری ( از آنندراج ).
به زیان داده ای جوانی راریش کندن کنون ندارد سود.
خان عالم ( از آنندراج ).
|| شاید به معنی فکر بسیار کردن باشد چه در حالت فکر نیز گاهی چنین می کنند. ( از آنندراج ).