ریش کش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) دشنامی است. ( یادداشت مؤلف ) : ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیزدر ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر.سوزنی. || آنان که ریش مردم را می کشند : کوسه کم ریش دلی داشت تنگ ریش کشان دید یکی را به جنگ گفت رخم گرچه زجاجی وش است ایمنی از ریش کشان هم خوش است.؟( از یادداشت مؤلف ).