لغت نامه دهخدا
- ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن ؛ متأثر شدن. ناراحت شدن. از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- ریش ریش کردن ؛ متأثر و ناراحت کردن کسی. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تیره، کرکی، ریش ریش، خواب دار
چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ریشریشیدن.
ریشریشاندن چیزی.
ریشریشاندن چیزی.