ریش ریش

/riSriS/

معنی انگلیسی:
stringy, lacerated, wounded, sore, unravelled

لغت نامه دهخدا

ریش ریش. ( ص مرکب ) ریشه ریشه. ( ناظم الاطباء ). تارتار. از هم جدا شده. از هم شده به دراز و با قطعات باریک : ریش ریش شدن جامه. پاره پاره به درازا. با کردن و شدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ). || شرحه شرحه. چاک چاک. پاره پاره. سخت قریح : دلی ریش ریش. جگر ریش ریش. ( یادداشت مؤلف ).
- ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن ؛ متأثر شدن. ناراحت شدن. از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- ریش ریش کردن ؛ متأثر و ناراحت کردن کسی. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ فارسی

ریشه ریشه . تار تار از هم جدا شده .

فرهنگ معین

(ص مر. ) پاره پاره ، چاک چاک .

گویش مازنی

/rish rish/ پاره پاره - تکه تکه

واژه نامه بختیاریکا

ریشول

مترادف ها

fuzzy (صفت)
تیره، کرکی، ریش ریش، خواب دار

torn (صفت)
چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده

فارسی به عربی

خیط , ضبابی

پیشنهاد کاربران

بپرس