ریش دراوردن

لغت نامه دهخدا

( ریش درآوردن ) ریش درآوردن. [ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) ریشدار شدن. التحاء. ریش آوردن. || پیر و بی مصرف و بی حاصل شدن. از حیز انتفاع افتادن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ فارسی

( ریش در آوردن ) ریشدار شدن . ریش آوردن . یا پیر و بی مصرف و بی حاصل شدن .

پیشنهاد کاربران

خط آوردن . [ خ َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) تازه ریش در آوردن . تازه خط بر صورت در آمدن : دویست غلام بیشتر خط آورده همه خیاره و مبارز و اهل سلاح بگزید. ( تاریخ بیهقی ) . بازآمد و آن رونق پارینش نیست خط خویشتن آورده که من معزولم . سعدی .
خط آوردن ؛ پدید شدن موی نخستین بار بر پشت لب یا کنار رخسار. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
- خط دمیدن ؛ پدید شدن موی در صورت :
ز مرزنگوش خط نو دمیده
بسی دل را چو طره سر بریده.
نظامی.

بپرس