ریش دراوردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
خط آوردن . [ خ َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) تازه ریش در آوردن . تازه خط بر صورت در آمدن : دویست غلام بیشتر خط آورده همه خیاره و مبارز و اهل سلاح بگزید. ( تاریخ بیهقی ) . بازآمد و آن رونق پارینش نیست خط خویشتن آورده که من معزولم . سعدی .
خط آوردن ؛ پدید شدن موی نخستین بار بر پشت لب یا کنار رخسار. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
- خط دمیدن ؛ پدید شدن موی در صورت :
ز مرزنگوش خط نو دمیده
بسی دل را چو طره سر بریده.
نظامی.
- خط دمیدن ؛ پدید شدن موی در صورت :
ز مرزنگوش خط نو دمیده
بسی دل را چو طره سر بریده.
نظامی.