ریزگی

لغت نامه دهخدا

ریزگی. [ زَ / زِ ] ( حامص ) صفت و حالت ریزه. کوچکی و خردی. ( ناظم الاطباء ) :
به ریزگی منگر دانه سپندان را.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).
|| ( اِ ) پاره و تراشه. || ذره. || پول خرده ، مانند پنجشاهی و دهشاهی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

صفت و حالت ریزه . کوچکی و خردی

فرهنگ عمید

خردی، کوچکی.

مترادف ها

puniness (اسم)
ضعف، کوچکی، ریزگی، کوچک اندامی، تازه کاری جوانی

پیشنهاد کاربران

بپرس