چنان به ریززبان بشکنم ترانه عشق
که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من.
سالک یزدی ( از آنندراج ).
آمد بهار و هر خس و خار ارجمند شددر باغ ریزه خوانی بلبل بلند شد.
نادم گیلانی ( از آنندراج ).
|| لغزخوانی. ( یادداشت مؤلف ).- ریزه خوانی کردن ؛ بد گفتن. به نهانی عیب گرفتن. ( یادداشت مؤلف ).