ریزش

/rizeS/

مترادف ریزش: جریان، چکه، زکام، سیلان

معنی انگلیسی:
pouring, effusion, spatter, drop, collapse, downfall, catarrh, coryza, (act of)pouring, falling in, landslip, nasalcatarrh, cast, precipitation, slide, spray, spurt

لغت نامه دهخدا

ریزش. [ زِ ] ( اِمص ) ریختن. ( ناظم الاطباء ). اسم مصدر از فعل ریختن : ریزش ابر. ریزش باران. عمل ریختن : خواهش دل ریزش دست. ( یادداشت مؤلف ) :
ز خون دل خویش من دست شستم
چنو دست بگشاد بر ریزش خون.
سوزنی.
ریزش ابر صبحگاهی دید
طبع من چو صدف دهان بگشاد.
خاقانی.
از داده دهر است همه زاده سلوت
از بخشش چاه است همه ریزش دولاب.
خاقانی.
چه سود ریزش باران وعظ بر سر خلق
که مرد را به ارادت صدف دهانی نیست.
سعدی.
|| گداختگی. ( ناظم الاطباء ). سرشتن و به هم آمیختن و به شکل و قالب خاص درآمدن :
تن چه بود ریزش مشتی گل است
هم دل و هم دل که سخن در دل است.
نظامی.
|| جریان و روانی. || جریان به مقدارهای کم و اندازه های کوچک. || افشانی و پراکندگی. ( ناظم الاطباء ). || سقوط. درافتادن. پاشیده شدن : ریزش سقف. ریزش چاه. ( از یادداشت مؤلف ).
- ریزش کردن ؛ افتادن قسمت دهانه چاه و قنات و جز آن.
-|| کنایه از بخشش کردن :
دستی که ریزشی نکند شاخ بی بر است
نخلی که میوه ای ندهدخشک بهتر است.
صائب تبریزی.
|| روانی بینی. ( ناظم الاطباء ). || بخشش و انعام. ( آنندراج ) :
داد به ترتیب ادب ریزشی
صورت جان را به هم آمیزشی.
نظامی.
ریزش پنهان به سائل عمر جاویدان دهد
پرده ظلمت به روی آب حیوان خوش نماست.
صائب ( از آنندراج ).
کریم از بهر ریزش می نهد رنج طلب بر خود
ز دریا هرچه گیرد ابر گوهربار می ریزد.
صائب ( از آنندراج ).
مستیی دارم که این هم در حساب ریزش است
گر ز شوخیهای ساقی باده در پیمانه ریخت.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
- امثال :
خواستن دل ریزش دست .
|| ( اِ )ریزه. براده. قطعات بسیار خرد و ذره وار که از سودن یا رشتن چیزی بریزد :
ریزش سوهان اوست داروی اطلاق از آنک
هست لسان الحمل صورت سوهان او.
خاقانی.
ای ریزه روزی تو بوده
از ریزش ریسمان مادر.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

ریختن
( اسم ) ۱ - عمل ریختن : ریزش مو . ۲ - فیض بخشش .
ریختن . اسم مصدر از فعل ریختن ریزش ابر . ریزش باران .

فرهنگ عمید

۱. عمل ریختن، ریختن چیزی.
۲. [مجاز] انعام و بخشش.

فرهنگستان زبان و ادب

{spill} [حمل ونقل دریایی] ریخته شدن اتفاقی مواد نفتی یا آلاینده در دریا

دانشنامه عمومی

ریزِش ( از لاتین ab، "دور" و scindere، "بریدن" ) ریختن قسمت های مختلف یک ارگانیسم است. در گیاه شناسی، ریزش به ریختن بخش های مختلف گیاه مانند برگ ، میوه ، گل یا بذر گفته می شود. در جانورشناسی، ریزش به ریختن عمدی یک قسمت بدن، مانند افتادن پنجه ، پوست یا خودوابُری دم برای فرار از شکارچی گفته می شود. در قارچ شناسی، ریزش به آزادسازی هاگ قارچی گفته می شود. در زیست شناسی سلولی، ریزش به جداسازی دو سلول دختر در زمان تکمیل تقسیم درون یاخته گفته می شود.
ریزش در یک سری سه مرحله ای اتفاق می افتد: ۱ ) جذب، ۲ ) تشکیل لایه محافظ و ۳ ) جدا شدن. [ ۱] مراحل ۲ و ۳ بسته به گونه گیاه ممکن است به هر ترتیب انجام شود.
عکس ریزشعکس ریزش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

ریزِش (abscission)
در گیاه شناسی، جداشدن قسمتی از گیاه از پیکر اصلی آن. در متداول ترین حالت، ریزش برگ و افتادن میوه براثر هورمون آبسیزینرا ریزش می گویند. در گیاهان برگ ریز، برگ قبل از زمستان یا فرارسیدن فصل خشک ریزش می کند، در حالی که در گیاهان همیشه سبز، برگ به تدریج، ولی پیوسته، در طول سال می ریزد. ریزش میوه قبل از رسیدن نیز فرآیندی است که به صورت طبیعی ممکن است رخ دهد. ریزش به دنبال تشکیل منطقۀ ریزشدر محل انشعاب صورت می گیرد. در این منطقه، با تبدیل اسید پکتیکبه پکتین، لایه ای باریک از یاخته ها، معروف به لایۀ ریزش، ضعیف می شود و فرو می ریزد. در نتیجه، برگ، میوه، و دیگر بخش های گیاه براثر باد یا باران به آسانی از پیکر گیاه جدا می شوند. تصور بر این است که این فرآیند با مقدار اکسینگیاه کنترل می شود. ریزش میوه پدیده ای شایع در درختان میوه، ازجمله سیب، است و غالباً با پاشیدن اکسین مصنوعی روی درختان میوه از ریزش زود هنگام میوۀ آن ها جلوگیری می کنند.

مترادف ها

abscission (اسم)
جدایی، قطع، ریزش، برش، دریدگی، قطع پوست و گوشت

pour (اسم)
ریزش، تراوش بوسیله ریزش، مقدار ریزپ چیزی، ریزش بلا انقطاع و مسلسل

infusion (اسم)
ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دم کردگی

inset (اسم)
ریزش، جریان، الحاق، وصله

downfall (اسم)
ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش

slide (اسم)
ریزش، سر، سرازیری، سراشیبی، کشو، لغزش، لغزنده، سرسره، اسباب لغزنده، پس وپیش رونده، توسراندنی، تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری

influx (اسم)
ریزش، ورود، تاثیر، نفوذ، هجوم

afflux (اسم)
ریزش، جریان، انبوهی

affusion (اسم)
ریزش، عمل پاشیدن

diffusion (اسم)
ریزش، پخش، انتشار، پخش شدگی

spray (اسم)
ریزش، ترکه، ترشح، اب پاش، افشانه، افشان، شاخه کوچک، افشانک، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سمپاش، گردپاش، سنجاق یا گل سینه کوچک

leak (اسم)
ریزش، سوراخ، ترشح، چکه، تراوش، نشت

slump (اسم)
ریزش، مقدار زیاد، افت، رکود، زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، دوره رخوت

leakage (اسم)
ریزش، کسری، کمبود، کسر، ترشح، چکه، تراوش، نشت، فاش شدگی

flux (اسم)
ریزش، مد، گداز، سیل، اسهال، سیلان، شار، گداختگی، تغییرات پی درپی، خون ریزش

gush (اسم)
ریزش، جریان، جوش، تراوش

effusion (اسم)
ریزش، اضافه، تظاهر، فوران، جریان بزور

outflow (اسم)
ریزش، جریان، بیرون ریزی

intinction (اسم)
ریزش، القاء، تزریق، رنگرزی، صباغی

perfusion (اسم)
ریزش، تزریق وریدی، غسل تعمید به وسیله اب پاشی

rheumatism (اسم)
ریزش، روماتیسم، مرض رماتیسم

فارسی به عربی

انتشار , تدفق , ثب , دخل , دفق , رکود , روماتزم , سقوط , صب , هبوط

پیشنهاد کاربران

بپرس