ریز

/riz/

مترادف ریز: خرد، کوچک، شکسته

معنی انگلیسی:
tiny, very small, microscopic, fine, in fine grains, in fine drops, details, diminutive, micro-, mini-, minute, pint-size, wee

لغت نامه دهخدا

ریز. ( ص ،اِ ) خرده و ذره. هر چیز خرد و بسیار کوچکی که مانندگرد باشد. ( ناظم الاطباء ). خرده و ریزه. ( از برهان ).پاره ای از چیزی. ( آنندراج ). خرد. مقابل درشت. بسیارکوچک. سخت خرد. کوچک. ( یادداشت مؤلف ) :
ترا گفتند از این بازار بگذر خاک بیزی کن
که اینجا ریزها ریزند صرافان ربانی.
خاقانی.
اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزه عزلت
کلوخ انداز را از دیده راوق ریز ریحانی.
خاقانی.
- خط ریز ؛ خط خفی. خط ریزه. ( از یادداشت مؤلف ).
- ریزبافت ؛ مقابل درشت بافت ( در جامه و پارچه ). ( یادداشت مؤلف ).
- ریزبُر ؛ ( در توتون و برگ سیگار و تنباکو ) که بسیار خرد بریده باشند. ( از یادداشت مؤلف ).
- ریزخوار ؛ میکروفاژ . ( لغات فرهنگستان ).
- ریزدانه ؛ میکرولیتیک ؛ به معنی سنگهایی که از دانه های بسیار ریز ساخته شده است. ( لغات فرهنگستان ).
- ریز و مریز ؛ ریزه نقش. کوچک اندام. کسی که هیکل کوچک و جمعوجور دارد. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- قلم ریز ؛ قلم خفی. مقابل قلم درشت.آنکه بدان خط رقیق و نازک توان نوشت. ( یادداشت مؤلف ).
- امثال :
فلفل مبین که ریز است بشکن ببین چه تیزاست . ( امثال و حکم دهخدا ).
|| هر چیز خردشده. || بچه کوچک و خرد. ( ناظم الاطباء ). || جرعه. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از شعوری ج 2 ص 18 ) :
ریزی بریز از آن می روحانی سرشک
وز بوی جرعه کن دم ریحان صبحگاه.
خاقانی.
چون آگهی که شیفته و کشته توام
روزی برای ما زی و ریزی به ما فرست.
خاقانی ( از جهانگیری ).
ریزی از چاشنی ریژ به کامم نرسید
روزیی کآن ننهادست قدر می نرسد.
خاقانی.
|| هر چیز ترد و شکننده. || پیاله. پیمانه. ساغر. ( ناظم الاطباء ). پیمانه. ( برهان ). || تخم مرغ به هم آمیخته شده. || مخلوط تنک و رقیقی که از تخم مرغ و زعفران ترتیب دهند. || نعمت و ثروت و توانگری. ( ناظم الاطباء ). نعمت. ( برهان ) ( فرهنگ خطی ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || رحمت. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). رحمت و در لسان الشعرا بازای فارسی بدین معنی مندرج است. ( شرفنامه منیری ).
- ریزی بریز ؛ کلمه دعا، یعنی رحمت کن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فرهنگ معین

(ص . ) خرد، کوچک .
(اِ. ) کام ، آرزو.

فرهنگ عمید

۱. = ریختن
۲. ریزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): اشک ریز، خون ریز، گوهرریز.
۳. ریخته شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سرریز، دورریز.
۱. هرچیز خُرد و بسیار کوچک، خُرد، کوچک، ذره.
۲. (اسم ) فهرست: ریزنمرات.
۳. (اسم ) [قدیمی] نعمت.
۴. (اسم ) [قدیمی] قطره، جرعه: ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان / ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا (خاقانی: ۶ ).
۵. [قدیمی] پیاله، پیمانه.
* ریزریز: پاره پاره، خرده خرده.

فرهنگستان زبان و ادب

{tremolo/ tremulo (it. ), tremolando (it. )} [موسیقی] تکرار سریع و ممتد یک نغمه و گاه دو نغمه

واژه نامه بختیاریکا

پسوند ازدیاد. مثلاً آستارِه ریز یعنی ستاره ریز؛ ستاره باران
شن؛ سنگریزه
معادل باران؛ نشان وفور است. دُیمه ریز یعنی دکمه ریز؛ یا آستاره ریز یعنی ستاره باران
( ● ) ؛ پسوندیست؛ مثلا آستارِه ریز؛ ستاره باران
پِندلِه؛ پِندلاکه؛ چِنجاله؛ نَک؛ رِزِل ( رزلک ) ؛ رزله؛ ریزلک؛ تِریز

دانشنامه عمومی

ریز (جم). ریز شهری است در استان بوشهر در جنوب ایران. این شهر در بخش ریز از توابع شهرستان جم قرار دارد.
جمعیت این شهر در سال ۱۳۹۵ برابر با ۳۲۸۲ نفر بوده است. [ ۱]
بخش ریز نیمه غربی شهرستان جم را تشکیل می دهد. این شهرستان در منتهی الیه جنوب شرقی استان بوشهر واقع است بخش ریز از شمال با شهرستان فیروز آباد فارس؛ از سوی جنوب با شهرستان دیر؛ از غرب با بخش مرکزی شهرستان جم همجوار است و به مساحت ۸۵۰ کیلومتر مربع و بالغ بر ۱۲۰۰۰ نفر جمعیت و از دو شهر ( ریز و انارستان ) و ۲۲ روستای کوچک و بزرگ است که ۹ روستا از این تعداد به دلیل داشتن حد نصاب جمعیت شورای اسلامی داشته و در آمار وزارت کشور منظور گردیده است. ۱۱ روستا عبارتند از:
۱ ) تشان ۲ ) دره بان ۳ ) قلعه کهنه ۴ ) پشتو ۵ ) حسین آباد ۶ ) تنگمان ۷ ) جمال آباد ۸ ) گندمزار ۹ ) حرمیک
قسمت عمدهٔ بخش را جلگه ای تشکیل می دهد که ما بین آخرین دیواره های جنوبی رشته کوه زاگرس محصور است این دیواره ها شامل کوه سرخان در شمال و کوه احمد سلمان ( کوه بهرامشاه ) در جنوب است. رود خانهٔ ریز ( درهٔ جمی ) که از چشمهٔ هفت چه ( هفت چاه ) جم سر چشمه می گیرد از میان دشت گذشته و با گذر از مسیر طولانی در میان کوه ها سرانجام به رود مند می پیوندد در پی خشکسالی های پیاپی سال های اخیر از میزان آب رودخانه تا حد زیادی کاسته شده است. با این حال یکی از عوامل شکل دهندهٔ حیات در این ناحیه که تاریخ ریز بستگی تام و تمامی با آن دارد، همین رود و شعب فصلی آن می باشد. در پایین دست رود در منتهی الیه غربی دشت یکی از کمیاب ترین جاذبه های طبیعی جنوب ایران یعنی جنگل گلوبردکان ( گلی بردکان ) ساختهٔ دستان مهربان همین آب است. این مکان در سالیان اخیر یکی از پر طرفدارترین تفرجگاه های استان بوشهر در ایام نوروز شده است.
یکی از مناطق نمونه ی گردشگری در شهر ریز جنگل گلوبردکان است. این جنگل با داشتن درختان بسیار سایه گستر و رود تقریباً دائمی همه ساله پذیرای مهمانان بسیاری است.
جنگل گلوبردکان ریز از جمله مناطقی است که عید نوروز بسیار پر تردد و مهمان پذیر بوده و به دلیل وسعت نسبتاً زیاد تعداد زیادی از مسافران نوروزی و مردم بومی می توانند از محیط مفرح آن استفاده کنند.
مناطق تفریحی و گردشگری شهر ریز شامل چشمه بنو تنگمان، امامزاده دوتو ولی، چشمه آب مجاور آن امامزاده حرمیک ، باغ های مرکبات حرمیک و بیدو، باغات و قنات های تشان، دره بان، دشتک، دره بنگو، رودخانه جاری آن، دره کمه زرد، حرمی اناری، باغات و پارک های شهرهای ریز و انارستان، باغات کمه و سورگو، امامزاده سید حبیب اله در شهر ریز، مناطق زیبای کوهستانی زیر کوه، منطقه تفریحی پس گلی، مناطق زیبا و سرسبز بیدو سفلی و سرکوه، آبگرم ماخو، دشت های سرسبز منتهی به سرچشمه است.
عکس ریز (جم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

شهری در استان بوشهر، شهرستان جم، و مرکز اداری بخش ریز، با ارتفاعی حدود ۲۸۰ متر. در منطقه ای کوهستانی در ۱۵۴کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر و ۳۶کیلومتری شمال غربی جم، سر راه جم به بوشهر، قرار دارد. رودخانۀ باغان از کنار آن می گذرد. اقلیم آن گرم و خشکو جمعیت آن ۱,۸۰۸ نفر است (۱۳۸۵).

مترادف ها

list (اسم)
کنار، صورت، ریز، نرده، سیاهه، فهرست، جدول، کجی، شیار، سجاف، فرد، میدان نبرد

pony (صفت)
ریز، ریزه

teeny (صفت)
ریز، کوچک، ریزه، ناچیز

minikin (صفت)
ریز، کوچولو، خرد، ظریف

snippety (صفت)
ریز

weeny (صفت)
ریز، کوچک، بی اهمیت

small (صفت)
پست، خفیف، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

fine (صفت)
خوب، خوشایند، ریز، نازک، عالی، لطیف، ظریف، فاخر، نرم، شگرف

atomic (صفت)
اتمی، هستهای، تجزیه ناپذیر، ذره ای، ریز، مربوط به جوهر فرد

tiny (صفت)
ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک

minute (صفت)
ریز، کوچک، جزئی، بسیار خرد

wee (صفت)
ریز، اندکی، لحظه ای

فارسی به عربی

دقیقة , صغیر , صغیر جدا , غرامة , قصاصة , مهر

پیشنهاد کاربران

فتات
ریز به ریز : با تمام جزایات
با توجه به لغت نامه صالی ( خودم ) :
ریز یعنی همه ی صفات خوب و شایسته ( پس میشه گفت منشا تمام ریزی ها خداست )
ریز یعنی همه چیزای قشنگ
توصیف آدمایی که انگار از بهشت اومدن
و توصیف چیزایی که انگار از بهشت اومدن
...
[مشاهده متن کامل]

انگیزه و امیدی برای زندگی
اتم ها تا کهکشان ها و دنیای ناشناختشون
مثلا:کیوتیای دنیا/رنگای پاستیلی/بوی خاک نم زده بعد بارون و و و

باتوجه به لغت نامه صالی ( خودم ) :
ریز یعنی تمام صفات خوب و شایسته ( میشه با این توصیف گفت خدا ریزه )
همه چیزای قشنگ
توصیف اخلاقایی که انگار بهشتین
و توصیف چیزایی که انگار از بهشت اومدن تا دنیارو رنگی تر کنن. ^^
...
[مشاهده متن کامل]

اتم ها و دنیایی که ما ازش خبر نداریم
انگیزه و امیدی برای زندگی
مثلا:بوی خاک نم زده، همه حسای خوب، کیوتیای دنیا، رنگای پاستیلی و و و

rez
در کوردی به معنای" احترام "است
ریز گرتن:احترام گذاشتن
به ریز:محترم
در نام "تبریز" یعنی چشمه
تب ( گرما ) ریز ( چشمه ) = چشمه آب گرم
منطقه ای در 35 کیلومتری جنوب غربی اصفهان که از سال 1324 مرکز شهرستان لنجان بود. این شهر در سال 1336 به زرین شهر تغییر نام داد

بپرس