ریختگی

/rixtegi/

معنی انگلیسی:
cast, moulded, melted, state of being cast, spill

لغت نامه دهخدا

ریختگی. [ ت َ/ ت ِ ] ( حامص ) ریزش و سفک. ( ناظم الاطباء ). ریزش. ( فرهنگ فارسی معین )... برد و حال نیک نشان دهد [ برآمدن نفث به یکبار ] یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || هر چیز روان شده در قالب ریخته. ( از ناظم الاطباء ). || در قالب قرار گرفتن فلز. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - ریزش . ۲ - در قالب قرار گرفتن فلز.
ریزش و سفک . بر دو حالت نشان دهد یکی ریختگی ماده و دوم بر آنکه قوه قوی است .

فرهنگ معین

(رِ تِ ) ۱ - (حامص . ) ریزش . ۲ - در قالب قرار گرفتن فلز.

فرهنگ عمید

۱. ریزش.
۲. ریخته بودن، حالت و چگونگی هرچیز ریخته شده.

مترادف ها

melting (اسم)
سبک، ریختگی

فارسی به عربی

مائع

پیشنهاد کاربران

بپرس