ریختنی

/rixtani/

لغت نامه دهخدا

ریختنی. [ ت َ ] ( ص لیاقت ) پاشیدنی. و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد. ( ناظم الاطباء ).
- دورریختنی ؛ هر چیز بیکار و بیفایده. ( ناظم الاطباء ).
|| نثار خواه گل باشد و یا زر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). کنایه از نثار باشد. ( انجمن آرا ) :
وز مژه در پای شه ارجمند
ریختنی های گهر می فکند.
امیرخسرو دهلوی ( از انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که بتوان آنرا از ظرفی وارد ظرف دیگر کرد . ۲ - آلت یا ظرفی که از فلزی در قالبی ریخته باشند .
پاشیدنی و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد .

فرهنگ عمید

۱. پاشیدنی، افشاندنی، هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت.
۲. هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند.

پیشنهاد کاربران

بپرس