ریختن خون
جدول کلمات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ریختن خون ؛ کشتن. کشتار کردن. قتل نفس کردن :
چنین گفت موبد ببهرام نیز
که خون سر بیگناهان مریز.
فردوسی.
چون خواستی که حشمت براند که اندر آن ریختن خونها باشد ایشان آنرا دریافتندی. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
تا چشم تو ریخت خون عشاق
زلف توگرفت رنگ ماتم.
خاقانی.
چو قادر شدی خیره کم ریز خون
مزن دشنه بر بستگان زبون.
امیرخسرو دهلوی.
چنین گفت موبد ببهرام نیز
که خون سر بیگناهان مریز.
فردوسی.
چون خواستی که حشمت براند که اندر آن ریختن خونها باشد ایشان آنرا دریافتندی. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
تا چشم تو ریخت خون عشاق
زلف توگرفت رنگ ماتم.
خاقانی.
چو قادر شدی خیره کم ریز خون
مزن دشنه بر بستگان زبون.
امیرخسرو دهلوی.
سَفک
سفک . . .
ریختن خون: کشتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۴۷ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۴۷ ) .