ریخت و پاش
/rixtopAS/
معنی انگلیسی:
spillage
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
در تداول عامه خرج زیاد . برج . مصرف کردن .
فرهنگ معین
مترادف ها
خود ستایی، خود فروشی، شادمانی، ریخت و پاش
پیشنهاد کاربران
ریخت و پاش به معنی اسباب و اثاث خونه یا جایی را درهم و برهم زدن، بدون حساب و کتاب خرج کردن، شلختگی، بی نظمی.
ریخت و پاش کردن: اسباب و اثاثیه را برهم زدن و ریختن، شلختگی کردن، چیزی را پخش و پلا کردن
ریخت و پاش کردن: اسباب و اثاثیه را برهم زدن و ریختن، شلختگی کردن، چیزی را پخش و پلا کردن
اسران
ولخرجی . . شلختگی . .
همین چند روزه کلی پول خرج کردیم واسه لوازم آشپزخونه