کزشکسته آمدن تهمت بود
وز دلیری رفع هر ریبت بود.
مولوی.
|| تهمت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بدگمانی. تهمت. ( فرهنگ فارسی معین ). || آنچه در شک افکند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || اضطراب. قلق. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ریبة شود.ریبة. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) ریبه. ریبت. گمان. ( دهار ) ( مجمل اللغة ). شک و تهمت ، و آن در اصل قلق و اضطراب خاطر است. ج ، ریَب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ریب شود.
ریبة. [ ب َ ] ( ع مص ) رَیب. ( ناظم الاطباء ). به گمان افکندن. ( مجمل اللغة ) ( تاج المصادر بیهقی ). ناخوش آمدن کسی را کار دیگری و در شک افکندن. ( منتهی الارب ).