فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
رگ جان ؛ شریان و آن رگی است که به دل تعلق دارد. ( غیاث اللغات ) . شریان و حبل الورید. ( آنندراج ) . شاهرگ. ( فرهنگ نظام ) :
ای گشته دلم بی توچو آتشگاهی
وز هر رگ جان من به آتش راهی.
عطار.
گوئی رگ جان می گسلد زخمه ناسازش
ناخوشتر از آوازه مرگ پدر آوازش.
سعدی.
ای گشته دلم بی توچو آتشگاهی
وز هر رگ جان من به آتش راهی.
عطار.
گوئی رگ جان می گسلد زخمه ناسازش
ناخوشتر از آوازه مرگ پدر آوازش.
سعدی.
شاهرگ
ورید