رکیک

/rakik/

مترادف رکیک: زشت، سخیف، قبیح، ناپسند، نامعقول، سست، ضعیف

برابر پارسی: زشت، ناپسند، بد

معنی انگلیسی:
vulgarity, bawdy, dirty, ugly, vulgar, indecent, thin, weak, vulgarism, gross, purple, risgue

لغت نامه دهخدا

رکیک. [ رَ ] ( ع ص ) به معنی رُکاک است و مذکر و مؤنث در آن یکی است. ج ، رِکاک و رَکَکَة. ( از اقرب الموارد ). مرد ناکس سست رای و ضعیف عقل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سست رأی و ضعیف. ( مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ص 2 ). فرومایه. ( یادداشت مؤلف ). سست و ضیعف. باریک و حقیر.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سست رای. ( مهذب الاسماء ). سست. ضعیف. حقیر. ( ناظم الاطباء ). سست. ( دهار ). سست. ضعیف. اندک. مقابل جزل. ( یادداشت مؤلف ) :
این لجوجیت سخت پیکاری است
وآن رکیکیت سست پیمانی است.
مسعودسعد.
|| سست و ضعیف. پست و سخیف. بی ارزش و کم ارزش :
گر این قصیده نیامد چنانکه در خور بود
از آنکه هستش معنی رکیک و لفظ ابتر.
مسعودسعد.
و شین آن لابد به رای رکیک و خاطرواهی پادشاه راجع شود. ( سندبادنامه ص 79 ).
بدل ستاند از ایشان بجای پنبه و پشم
چه شعرهای رکیک و چه نثرهای تباه.
سوزنی.
دلوچی و حبل چی و چرخ چی
این مثال بس رکیک است ای غوی.
مولوی.
یکی از وزراء گفت : لایق قدر بلند پادشاهان نباشد به خانه دهقانی رکیک التجا بردن.( گلستان ).
قارون ز دین بر آمد و دنیا بر او نماند
بازی رکیک بود که موشی شکار کرد.
سعدی.
|| زشت و قبیح و ناپسند: لغات مشدیها و لغات مستهجنه نباید درج شود مگر بعضی کلمات رکیکه عام الاستعمال که رکیک است ولی مستهجن نیست. ( عبارت تقی زاده فرق بین رکیک و مستهجن ) ( یادداشت مؤلف ).
- رکیک سخن ؛ سست سخن. که شعر و سخن سست و بی ارزش گوید :
درین زمانه بسی شاعر رکیک سخن
ز بهر کیکی بر آتش افکنند گلیم.
سوزنی.
رجل رکیک العلم ؛ مرد کم علم و دانش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه بر اهل خود غیرت ندارد یا آنکه اهل آن مهابت آن ندارند. مذکر و مؤنث در آن یکی است. ج ، رِکاک. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). آنکه بر اهل خانه خود غیرت ندارد. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). بی غیرت. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

سست، مردسست رای، کم عقل، ناکس، کم همت، سخن زشت
( صفت ) ۱ - سست ضعیف . ۲ - ناکس کم همت پست حقیر . ۳ - زشت قبیح سخیف ( سخن ) مقابل رصین جمع رکاک رککه .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سست ، سست رأی ، کم عقل . ۲ - پست ، حقیر. ۳ - زشت ، سخیف .

فرهنگ عمید

۱. زشت و سخیف، ناپسند.
۲. [قدیمی] بی ارزش، کم مایه.
۳. [قدیمی] ضعیفه.

مترادف ها

vulgar (صفت)
پست، مبتذل، عوامانه، عامیانه، رکیک

فارسی به عربی

فظ

پیشنهاد کاربران

بپرس