رکوب
لغت نامه دهخدا
رکوب. [ رُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ راکِب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به راکب شود. || ج ِ رَکب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به رکب شود.
- رکوب کوسج ؛ نام جشنی مر ایرانیان را. کوسه برنشین. جشن کوسه برنشین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کوسه برنشین شود. || ( اِمص ) سواری. خواه بر ستور باشد خواه برکشتی. ( ناظم الاطباء ). سواری. ( فرهنگ فارسی معین ). برنشست. سواری. نشست. ( یادداشت مؤلف ).
رکوب. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ستور برنشستنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه برنشست را شاید. ( دهار ). ستوری که لایق سواری باشد. ( غیاث اللغات ). ستور برنشستنی و آماده برای سواری. ( ناظم الاطباء ).آنچه نشست را شاید. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53 ). || شتران مورد استفاده برای سواری یا مطلق مرکوبة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رکوبة شود. || شتری که در او اثر زخم پشت از پالان باشد. ( از اقرب الموارد ). || مرد بسیار سواری کننده. ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). مرد شترسوار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || راه پاسپرده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رکوب شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) سوار شدن ( بر ستور کشتی و غیره ) . ۲ - ( اسم ) سواری .
ستور بر نشستنی آنچه بر نشست را شاید ستوری که لایق سواری باشد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سواری.
۳. (اسم ) [جمعِ راکب] = راکب
پیشنهاد کاربران
سواری گرفتن
حیوان یستخدم للحمل و الرکوب
حیوانی که برای باربری و سواری گرفتن به کار گرفته میشود
حیوان یستخدم للحمل و الرکوب
حیوانی که برای باربری و سواری گرفتن به کار گرفته میشود
رکوب به معنی ارتکاب و انجام. مثل�رکوب الجمیل� به معنی انجام کارهای نیک و �رکوب القبائح� به معنی انجام و ارتکاب اعمال زشت و قبیح.