رکضت

لغت نامه دهخدا

رکضت.[ رَ ض َ ] ( ع اِمص ) حرکت. ( از یادداشت مؤلف ). جنبش. حرکت. ج ، رکضات. ( فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ). در مقدمه ایلچیان بازفرستاد که عزیمت رکضت و نیت نهضت به امضاء پیوست. ( جهانگشای جوینی ). || رکضة؛ یکبار حرکت دادن پای. ( فرهنگ فارسی معین ).

رکضة. [ رَ ض َ ] ( ع مص ) راندن. ( منتهی الارب ) آنندراج. || ( اِمص ) جنبش و منه قولهم : هو لایرکض المحجن ؛ ای لایدفع عن نفسه. ( منتهی الارب ). جنبش. ( آنندراج ). جنبش و حرکت. ( از اقرب الموارد ). || دفعت و حرکت. ( از اقرب الموارد ). دفعه و یکبار حرکت دادن پای. ( ناظم الاطباء ). وفی الحدیث : هی رکضة من الشیطان ؛ ای دفعة منه. ( منتهی الارب ).

رکضة. [ رِ ض َ ] ( ع اِ ) نوع حرکت دادن پای و هیأت آن. ( ناظم الاطباء ).

رکضة. [ رَ ض َ ] ( اِخ ) از اسماء زمزم است. ( از معجم البلدان ). رکضة جبرئیل ، از اسماء زمزم است. ( مهذب الاسماء ). رجوع به زمزم شود.

فرهنگ فارسی

حرکت، جنبش، جنباندن پا، یکبارحرکت دادن پا
( اسم ) ۱ - یک بار حرکت دادن پای . ۲ - جنبش حرکت جمع رکضات .
حرکت جنبش

فرهنگ معین

(رَ ضَ ) [ ع . رکضة ] (اِمص . ) جنبش ، حرکت .

فرهنگ عمید

۱. حرکت، جنبش.
۲. جنباندن پا.

پیشنهاد کاربران

بپرس