لغت نامه دهخدا
رکاک. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَکیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ رکیک ب معنی مرد ناکس و سست رای و ضعیف العقل و آنکه بر اهل خود غیرت ندارد، مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( از آنندراج ). رجوع به رکیک شود. || ج ِ رِک یارَک به معنی باران ریزه است. ( آنندراج ). ج ِ رک. ( دهار ). ج ِ رَک یا رِک . ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَک یا رِک شود. || ج ِ رَکیکَة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رکیکة شود. || ج ِ رُکاکَة. ( اقرب الموارد ). رجوع به رکاکة شود.
رکاک. [ رُ ] ( ع ص ) مرد ناکس و سست رای و آنکه بر اهل خود غیرت ندارد یا اهل او مهابت او نکند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مرد فرومایه سست عقل و رای یا کسی که اهل وی اورا ضعیف شمرد و از وی نهراسد. ( از اقرب الموارد ).