رکاسه

لغت نامه دهخدا

( رکاسة ) رکاسة. [ رَس َ ] ( ع اِ ) رِکاسَة. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. ( ناظم الاطباء ). آنچه مانند اخیه در زمین فروبرند و از آن است «شد دابته الی الرکاسة». ( از اقرب الموارد ).

رکاسة. [ رِس َ ] ( ع اِ ) رَکاسَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَکاسَة شود.
رکاسه. [ رُ س َ / س ِ ] ( اِ ) رکاشه. خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ریکاشه. ( فرهنگ فارسی معین ). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به رکاشه و ریکاشه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خار پشت کلان تیر انداز .

پیشنهاد کاربران

بپرس