رکاسه
لغت نامه دهخدا
رکاسة. [ رِس َ ] ( ع اِ ) رَکاسَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَکاسَة شود.
رکاسه. [ رُ س َ / س ِ ] ( اِ ) رکاشه. خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ریکاشه. ( فرهنگ فارسی معین ). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به رکاشه و ریکاشه شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید