لغت نامه دهخدا
مترادف ها
بی پرده گویی، رک گو، بیمحابایی
بی پرده، بی محابا، رک گو، ساده گو
رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر
صریح، صادق، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه
اصیل، صاف و ساده، رک گو
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
( صریح اللهجة ) صریح اللهجة. [ ص َ حُل ْ ل َ ج َ ] ( ع ص مرکب ) رک گوی. آنکه سخن بکنایت نگوید بلکه آنچه در دل دارد آشکارا بیان کند. || بی باک در گفتار. رجوع به صریح شود.