رویداد

/ruydAd/

مترادف رویداد: اتفاق، امر، پیشامد، رخداد، عارضه، قضیه، ماجرا، واقعه

معنی انگلیسی:
affair, circumstance, event, happening, incident, occurrence, development, episode, occasion, account, narrative

لغت نامه دهخدا

روی داد.( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مخفف روی داده. بیان کار و کردار. سرگذشت و اتفاق و عارضه و سانحه و حادثه. ( ناظم الاطباء ). ماجرا. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

رواداد، حادثه، واقعه، آنچه که رخ داده، ازبدوخوب
( صفت اسم ) واقعه حادثه ماجری .
مخفف روی داده . بیان کار و کردار

فرهنگ معین

(اِ. ) (اِمص . ) واقعه ، حادثه .

فرهنگ عمید

آنچه رخ داده، واقعه، حادثه، پیشامد.

فرهنگستان زبان و ادب

{action} [سینما و تلویزیون] هر حرکتی که در برابر دوربین سینما یا تلویزیون روی می دهد
{event} [آینده پژوهی و آینده نگری] هریک از عوامل اصلی و پیش بینی ناپذیر در شکل گیری آینده که سبب ناپیوستگی یا توقف یا انحراف در روندهای جاری می شود

دانشنامه عمومی

رویداد (رایانش). در رایانش، یک رویداد کار یا رخدادی است که توسط نرم افزار شناخته می شود و می تواند توسط نرم افزار به کار برده شود. رویدادهای رایانه ای می توانند توسط سامانه یا کاربر ایجاد شود. معمولاً رویدادها به طور همگام با روند برنامه به کار برده می شوند؛ به این معنی که، نرم افزار ممکن است یک با چند مکان اختصاصی که رویدادها به کار برده می شوند داشته باشد، غالباً یک حلقهٔ رویداد. معمولاً منابع رویدادها کاربری را شامل می شود که ممکن است یک کلید از صفحه کلید را بفشارد. دیگر منبع یک دستگاه سخت افزاری مانند یک زمان سنج است. نرم افزار همچنین می تواند مجموعهٔ خودش از رویدادها را درون حلقهٔ رویداد راه اندازی کند، مانند ارتباط برقرارکردن با اتمام یک وظیفه. نرم افزاری که رفتارش را در پاسخ به رویدادها تغییر می دهد رویدادمحور گفته می شود، اغلب با هدف تعاملی بودن.
عکس رویداد (رایانش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

incident (اسم)
تصادف، حادثه، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، تلافی، روی داد، واقعه، حتمی وابسته

event (اسم)
حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه

happening (اسم)
پیش امد، اتفاق، پا، روی داد

circumstance (اسم)
پیش امد، شرح، امر، چگونگی، حال، شرایط محیط، تفصیل، اهمیت، روی داد

occasion (اسم)
تصادف، سبب، فرصت، مورد، روی داد، وهله، موقع، فرصت مناسب

occurrence (اسم)
تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد

passage (اسم)
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب

فارسی به عربی

حدث , حدوث , ظرف , مرور
حادثة

پیشنهاد کاربران

واژه رویداد کاملا پارسی است چون در عربی می شود حدث در ترکی می شود Etkinlik این واژه یعنی رویداد پارسی است.
صانحه حادثه
ماوقع
رخدادرخداد
نایبه ، نائبه
چیزی یا صحنه ای که اتفاق افتاد - اتفاق
اتفاق. رخداد

رخداد, ماجرا، اتفاق، قضیه، واقعه، پیشامد
اتفاق - پیشامد - واقعه - رخداد - حادثه

سانحه
ماجرا
حادثه
پیشآمد، رُخداد، حادثه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس