روی گشاده. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه چهره اش بی حجاب باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). طلق الوجه. برهنه روی. ( یادداشت مؤلف ) : روی گشاده ای صنم طاقت خلق می بری چون پس پرده می روی پرده صبر می دری.
سعدی.
|| خندان. بشاش. ( فرهنگ فارسی معین ). گشاده روی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه چهرهاش بی حجاب باشد . ۲ - خندان بشاش .