روی گرداندن


معنی انگلیسی:
shun

لغت نامه دهخدا

روی گرداندن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) روگردان شدن. روی گردانیدن. اعراض کردن. پشت کردن :
سفله گو روی مگردان که اگر قارون است
کس ازو چشم ندارد کرم نامعهود.
سعدی.
گر بنده خود خوانی رفتیم به سلطانی
ور روی بگردانی رفتیم به مسکینی.
سعدی.
یک روی زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم.
سعدی.
- روی گرداندن از کسی یا چیزی ؛ اعراض کردن از آن. روی برگردانیدن. پشت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
به گردوی گویید خونم ازوی
بخواه و مگردان از این کار روی.
فردوسی.
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی.
فرخی.
کاین سفله جهان به گرد آن گردد
کاو روی ز روی او بگرداند.
ناصرخسرو.
عاشق از تیر اجل روی نگرداند و من
کی بترسم که بدوزم نظر از روی تو من.
سعدی.
طالب آنست که از شیر نگرداند روی
تانباید که به شمشیر بگردد رایت.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) یا روی گرداندن از کسی یا چیزی اعراض کردن از آن روی برگردانیدن پشت کردن .

فرهنگ معین

(گَ دَ ) (مص ل . ) پشت کردن ، دوری کردن .

پیشنهاد کاربران

To turn away
منصرف شدن
روی گرداندن: منصرف شدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۸ ) .

بپرس