روی گردان

/ruygardAn/

معنی انگلیسی:
reluctant

لغت نامه دهخدا

روی گردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. ( ناظم الاطباء ). مُعرِض. ( یادداشت مؤلف ). متماری. ( منتهی الارب ). اعراض کننده و بی دماغ. ( آنندراج ).
- روی گردان گشتن ؛ روگردان شدن :
در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است
این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود. || نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. ( فرهنگ فارسی معین ). || در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل ، و اصطلاح سراجان است. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - اعراض کننده . ۲ - نافرمان سرکش مخالف یاغی .
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد .

فرهنگ معین

(گَ ) (ص فا. ) ۱ - دوری کننده . ۲ - سرکش .

پیشنهاد کاربران

روی گردانیدن برابر سرباز زدن، نپذیرفتن و زیر بار نرفتن است و برابر خود برگرداندن چهره از کسی نیست و به بار درونی آن که نافرمانی است می پردازد.
پشت کردن، روبرگرداندن
به او پشت کرد

بپرس