روی پیچیدن

لغت نامه دهخدا

روی پیچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن :
من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری.
سعدی.
من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت بر سلام کنند.
سعدی.

فرهنگ فارسی

روی برگرداندن . روی گردان شدن

پیشنهاد کاربران

روی پیچیدن ؛ برگشتن از. گریختن. روی برگاشتن. پشت بدادن :
بدانست سُرفه که پایاب اوی
ندارد، غمین گشت و پیچید روی.
فردوسی.
روی برگرداندن
برگشتن، پشت کردن

بپرس