روی نما

لغت نامه دهخدا

روی نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( اِ مرکب )روی نمای. رونما. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هدیه ای که در دیدار نخستین روی عروس بر او دهند :
باز و جز باز کنون روی نیارند نمود
گاه آن است که سیمرغ شود روی نمای.
فرخی.
ندارد این زمی و آب هیچ کار جز آنک
بجهد روی نما را همی دهند اجری.
ناصرخسرو.
جان پیشکشت سازم اگر پیش من آیی
دل روی نمایت دهم ار روی نمایی.
خاقانی.
بر سر خاقنی اگر دست فروکنی سزد
کاوست دلی و نیم جان روی نمای چون تویی.
خاقانی.
بادا عروس بخت ترا زینتی که چرخ
هر ساعتش به روی نما صد جهان دهد.
؟ ( از انجمن آرا ).
رجوع به رونما شود.

فرهنگ فارسی

روی نمای . رونما

پیشنهاد کاربران

بپرس