روی نبودن

پیشنهاد کاربران

روی نبودن ؛ ممکن نبودن. مقدور نبودن. مصلحت نبودن. امکان نداشتن. جانداشتن. اقتضا نداشتن :
تا این گل دوروی همی روی نماید
زین باغ برون رفتن ما را نبود روی.
فرخی.
خروشید کای مردجنگی بایست
که از جنگ برگشتنت روی نیست.
اسدی

بپرس