من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد.
سعدی ( بوستان ).
|| شرمسار. شرمنده. خجل. ( ناظم الاطباء ) : چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد.
سعدی ( بوستان ).
|| تباه و ناسازگار : ز گفتار او هیچگونه مگرد
چو گردی شود بخت تو روی زرد.
فردوسی.