روی دست
لغت نامه دهخدا
- متاع روی دست ؛ متاع حقیر و خواری که در مکانی بیرون از دکان می گذارند و متاعی که در کف دست نهاده در کوچه و بازار می فروشند. ( ناظم الاطباء ).
|| مکر در کشتی گیری. ( ناظم الاطباء ). رودست. || مکر و فریب. نیرنگ. ( ناظم اطباء ).
- روی دست خوردن ؛ فریب حریف و مدعی را خوردن. ( ناظم الاطباء ).
- روی دست زدن ؛ حریف و مدعی را گول زدن. ( ناظم الاطباء ).
|| طپانچه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
روی دست ؛ مقابل پشت دست. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.