روی درهم کشیدن

مترادف ها

frown (فعل)
اخم کردن، روی درهم کشیدن

فارسی به عربی

تجهم

پیشنهاد کاربران

روی در هم کشیدن ؛ کنایه از خشمگین شدن. گره بر جبین زدن. ترشرویی کردن :
چو حجت نماند جفاجوی را
به پرخاش در هم کشد روی را.
سعدی ( بوستان ) .
ملک روی از این سخن درهم کشید. ( گلستان ) .
تُرش ، ترش رویی ، اخم کردن یا غضب کردن چهره

بپرس