- روگردان شدن از کاری یا چیزی ؛ منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. ( از یادداشت بخط مؤلف ). روی برگرداندن : بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. ( تذکره دولتشاه ص 364 ).
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان
ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم.
سلیم ( از آنندراج ).
- روگردان نبودن از کاری ؛ اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن : از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. ( از یادداشت بخطمؤلف ). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. ( ناظم الاطباء ). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود.|| در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. ( آنندراج ).