:کنایه از تحریک کردن. ورباد انداختن. وادار کردن.
نمونه: رو چوبش کرده اند ؛ وادارش کرده اندتا شکوهء ما را ببرد به مرکز. کی روچوبش کرده؛ کی ها وادارش کرده اند. ( کلیدر ج ۱۰ص۲۷۶۶ )
نمونه: رو چوبش کرده اند ؛ وادارش کرده اندتا شکوهء ما را ببرد به مرکز. کی روچوبش کرده؛ کی ها وادارش کرده اند. ( کلیدر ج ۱۰ص۲۷۶۶ )