روه

لغت نامه دهخدا

روه. ( ع مص ) جنبیدن بر روی زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

روه. [ رَ ] ( ع مص ) جنبیدن آب بر روی زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

روه. ( اِ ) سیرت نیک و پارسایی و روهبان مرکب از این است. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ).

روه. ( اِخ ) نام کوهی است در توابع کابل. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نام کوهی است در توابع کابل

پیشنهاد کاربران

رضا گلین شریف دینی
روه ( raveh ) : در گویش مازندرانی به انباشت لجن و گل و لای در جایی روه می گویند.

بپرس