prosper (فعل)پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامکار شدن، کامیاب شدنthrive (فعل)پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامیاب شدن
رونق یافتن ؛ حسن و تازگی وآب کار یافتن : از مدد باران فضل او رونق و طراوت یافت. ( سندبادنامه ص 114 ) . پیک جهانرو چو چرخ پیر جوان وش چو صبحیافته پیرانه سر رونق فصل شباب. خاقانی. - || رواج یافتن. رواج پیداکردن. تیز بازار شدن. گرم بازاری گرفتن.پا گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ] ( مص مرکب ) مستقر شدن. دوام کردن. ثبات یافتن. استوار شدن. - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن. - پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم. - پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود. - پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.درگرفتن کار ؛ رونق و جلوه پیدا کردن :ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفتکار چراغ خلوتیان باز درگرفت. حافظ.گرم افتادن یا گرم اوفتادن ؛ رایج شدن. رونق یافتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .به رونق افتادن ؛ رونق یافتن. بارونق شدن.+ عکس و لینک