رونق گرفتن


معنی انگلیسی:
burgeon, flourish

لغت نامه دهخدا

رونق گرفتن. [ رَ ن َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) رواج یافتن. رونق یافتن. رواج پیدا کردن : سنه 449 در پیچیدندش تا اشراف اوقاف غزنین بستاند و از آن خواستند تا رونقی تمام گیرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255 ). || صفا و جلا و گرمی گرفتن :
گرفت حسن تو رونق ز آه سرکش ما
کشیده سرمه به چشم تو دودآتش ما.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

اَو گَشتن ری تلیت؛ نشستن وا کار

پیشنهاد کاربران

شکوفا شدن
پا گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ] ( مص مرکب ) مستقر شدن. دوام کردن. ثبات یافتن. استوار شدن. - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن.
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
گرم افتادن یا گرم اوفتادن ؛ رایج شدن. رونق یافتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
به رونق افتادن ؛ رونق یافتن. بارونق شدن.

بپرس