رونق چیزی را شکستن ؛سبق بردن از آن. برتری داشتن بدان. از رواج و اعتبار انداختن آن بسبب داشتن امتیاز و برتری بدان :
رخ تو رونق قمر بشکست
لب تو قیمت شکر بشکست.
خاقانی.
گر رخ همچو ماه بنمایی
... [مشاهده متن کامل]
رونق برگ نسترن شکنی.
عطار.
افروختی ز باده و رنگ بتان شکست
یک گل شکفت رونق صد گلستان شکست.
قدسی ( از آنندراج ) .
رخ تو رونق قمر بشکست
لب تو قیمت شکر بشکست.
خاقانی.
گر رخ همچو ماه بنمایی
... [مشاهده متن کامل]
رونق برگ نسترن شکنی.
عطار.
افروختی ز باده و رنگ بتان شکست
یک گل شکفت رونق صد گلستان شکست.
قدسی ( از آنندراج ) .