چه چیز است آن رونده تیر خسرو
چه چیز است آن بلالک تیغ بران.
عنصری.
رسول علیه السلام گفت رونده ترین اسبان اشقر بود. ( نوروزنامه ).وآن سرو رونده زآن چمنگاه
شد روی گرفته سوی خرگاه.
نظامی.
به گلگون رونده رخت بربست زده شاپور بر فتراک او دست.
نظامی.
|| سایر. متحرک. مقابل ساکن : این گویهای هفت ستاره رونده اند. ( التفهیم ).سپهری است نو پرستاره بپای
جهانی است کوچک رونده زجای.
اسدی.
الا تا بود فریزدان پاک رونده است گردون و استاده خاک.
اسدی.
گردنده و رونده به فرمان حکم اوست گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر.
سوزنی.
رونده ماه را بر پشت شبرنگ فرستادم به چندین رنگ و نیرنگ.
نظامی.
- روندگان آسمانی ؛ سیارگان. ( فرهنگ فارسی معین ).- روندگان عالم ؛ کنایه از سبعه سیاره باشد که زحل ومشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و ماه است. ( برهان ). کنایه از سبعه سیاره باشد. ( آنندراج ) ( از مجموعه مترادفات ص 295 ).
|| ذاهب. مقابل آینده. ( از یادداشت مؤلف ) :
عمر خداوندم پاینده باد
درد، رونده ، طرب ، آینده باد.
منوچهری.
اندر رهند خلق جهان یکسرهمچون رونده خفته و بنشسته.
ناصرخسرو.
- رونده کوه ؛ کنایه از اسب تیزرفتار درشت اندام است : رونده کوه را چون باد می راند
به تک در باد را چون کوه می ماند.
نظامی.
|| روان که به تازی جاری و مایع باشد. ( از شعوری ج ورق 27 ). روان. جاری. جری. سایل. ( یادداشت مؤلف ) : آب رونده به نشیب و فراز
ابر شتابنده بسوی سماست.
ناصرخسرو.
|| راهگذر. عابر. ( فرهنگ فارسی معین ) : در مغاکی خزید و لختی خفت
روی خویش از روندگان بنهفت.
نظامی.
من از شراب این سخن مست... که رونده ای بر کنار مجلس گذر کرد. ( گلستان ). || مسافر. ( فرهنگ فارسی معین ). نشراء. ( ترجمان القرآن ) : بیشتر بخوانید ...