روم تاریخ باستان

دانشنامه آزاد فارسی

روم، تاریخ باستان
روم، تاریخ باستان
روم، تاریخ باستان
تمدن روم بر پایۀ شهر رُم شکل گرفت، و حدود ۱۲۰۰ سال در غرب و ۲۲۰۰ سال در شرق دوام آورد. طبق روایات، پادشاهی روم در ۷۵۳ پ م تأسیس شد و در ۵۱۰ پ م، با خلع تارکوئینیوس سوپِربوس، آخرین پادشاه، به جمهوری تبدیل شد. از آن پس، تاریخ روم، تا قتل یولیوس سِزارو تا زمانی که اوگوستوس و جانشینان او امپراتوری را در ۲۷ پ م تأسیس کردند، مدام رو به پیشرفت بود. امپراتوری روم در اوج عظمت، در زمان ترایانوس، از بریتانیا تا بِینُ النَّهرِین و دریای خزر را دربر می گرفت. چندین امپراتور با حمایت نظامیان به قدرت رسیدند و زوال روم از همین دوره آغاز شد؛ در زمان دیوکلتیانوسامپراتوری به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد، اما در زمان کُنستانتینموقتاً یکپارچگی خود را به دست آورد. او نخستین امپراتوری بود که مسیحیت را پذیرفت. سقوط امپراتوری روم را معمولاً با خلع آخرین امپراتور در غرب هم زمان می دانند (۴۷۶ م). امپراتوری روم شرقی تا ۱۴۵۳م ادامه یافت و پایتخت آن قسطنطنیه(استانبول کنونی) بود. در ابتدا تمدن روم باستان در شبه جزیرۀ ایتالیا آغاز شد، سپس در بخش اعظم اروپا، خاورمیانه و شمال افریقا گسترش یافت. این تمدن، از طریق استفادۀ مستمر دانشمندان از زبان لاتین، سراسر اروپای غربی را در کل قرون وسطا، رنسانس و پس از آن در زمینه های هنر و معماری، ادبیات، قانون گذاری، و مهندسی تحت تأثیر قرار داد.روم باستان. اجداد رومی ها لاتین هابودند، شاخه ای از اقوام هندواروپایی که در اواخر هزارۀ دوم پ م با عبور از کوه های آلپ به ایتالیا کوچ کردند. آبادی های متعدد آنان بر فراز تپه ها به تدریج با پیوستن به یکدیگر به دولت شهرهای بزرگ تر تبدیل شدند که از آن ها رُم، کنار رود تیبر، بود. تاریخ اولیۀ روم در هاله ای از افسانه پوشیده شده که معروف ترین روایت این است که برادران دوقلو رومولوسو رموسرم را بنا نهادند (۷۵۳ پ م). رُم را در ابتدا پادشاهان احتمالاً اِتروریاییاداره می کردند. اتروریایی ها قومی بودند که از آناتولی(ترکیۀ کنونی) به ایتالیا رفتند (ح ۹۰۰ پ م)، و در ناحیه ای موسوم به اتروریا، شمال رود تیبر، ساکن شدند. مردم روم به سی کوریا، نزدیک ترین مترادف آن طایفه است، تقسیم می شدند، که هم پاتریسینها (اشراف) و هم پلبینها (عوام) را دربرمی گرفت. پادشاهان اِتروریایی روم انتخابی بودند. مجلس سنا با ۱۰۰ عضو پاتریسین و یک کومیتیا، مجمع پلبین ها، سِمت مشاوران پادشاه را داشتند. سنا با افزایش تعداد اعضا، در زمان های بعد هم باقی ماند. آخرین پادشاه روم تارکوئینیوس سوپربوس (مغرور) مستبد بود که ( ۵۳۴ ـ ۵۱۰ پ م) سلطنت کرد.
جمهوری (ح ۵۰۹ ـ ۲۶۵ پ م). جمهوری نوپا درگیر جنگ های متعدد با همسایگانش، اتروریایی ها، سامنیت ها، اِکوییها و وُلسکیها شد تا سلطۀ خود را بر آن ها تحمیل کند. در ۳۹۰پ م، قبایل وحشی شمال واقع در گل (فرانسه فعلی) وارد سرزمین روم شدند، سپاه روم را در ساحل رود آلیا(شعبه ای از رود تیبر) شکست دادند و شهر رم را غارت کردند. گل ها پس از محاصرۀ بی ثمر کاپیتول، ارگی بر فراز یکی از هفت تپه رم، عقب نشستند. رُمی ها هرگز این فاجعه (روز اجانب) را که ضربۀ مهلکی بر اعتبار آنان وارد کرد، فراموش نکردند هرچند که به ساختار درونی شهر یا قدرت آسیب جدّی نرساند. همچنین روم سه بار با سامنیتها، گروهی از قبایل ساکن دشت نزدیک رم، جنگید (۳۴۳ ـ ۳۴۱ پ م؛ ۳۲۶ ـ ۳۰۴ پ م؛ ۲۹۸ ـ ۲۹۰ پ م). گرچه روم شکست سختی از سامنیت ها در کائورین فورکسخورد (۳۲۱ پ م)، سرانجام بر آن چیره شد. پس از نبردهای متعدد با شهرهای یونانی در جنوب شرقی ایتالیا، با کمک پیروس پادشاهِ اپیروس، رومی ها بیشتر این منطقه را نیز ضمیمه کردند و تا ۲۷۰ پ م بیشتر خاک ایتالیا را به استثنای گُل سیزالپین، ناحیه ای در شمال ایتالیا بین آپنن و آلپ، که مسکن گُل ها بود، تحت کنترل یا ادارۀ مستقیم خود داشتند. پیروزی روم با توسل به زور، و با سیاست ایجاد مهاجرنشین و احداث جاده به دست آمد. این امر به انضمام سرزمین های تازۀ اشغالی کمک کرد. بیشتر مردم ایتالیا از شهروندی روم برخوردار شدند و آنانی که محروم بودند با اتحادیه ها و پیمان هایی به روم وابسته شدند. پرداخت مالیات مستقیم برعهدۀ شهروندان روم بود، اما همۀ شهروندان و متحدان مجبور بودند خدمت نظامی انجام دهند. مهم تر از همه، فرهنگ و زبان مشترک (لاتینی) جانشین کیش ها، آداب و رسوم و زبان های بومی شد.
جنگ های پونیک. روم تقریباً ناخواسته به قدرت برتر ایتالیا تبدیل شد، و این کار را با نشان دادن واکنش به تهدیدات انجام داد. توسعه با یک رشته جنگ برضد کارتاژ آغاز شد، مهاجرنشینی که فینیقی های مدیترانۀ شرقی در تونس کنونی تأسیس کرده بودند. این جنگ ها را جنگ های پونیک(پونی) نامیدند که از نام لاتینی کارتاژ «پونیکوس» گرفته شده است. جنگ اول پونیک ( ۲۶۴ ـ ۲۴۱ پ م) با نگرانی روم از امنیت متحدانش در جنوب ایتالیا دربرابر ارتش کارتاژ آغاز شد که با فتح نخستین ایالت خارجی آن، سیسیل، (۲۴۱ پ م) پایان یافت. روم با استفاده از ضعف کارتاژ، فوراً کُرسو ساردنیرا نیز تصرف کرد (۲۳۸ پ م). جنگ دوم پونیک (۲۰۸ ـ ۲۰۱ پ م) بسیار جدّی تر بود. هانیبال، سردار کارتاژی، با حمله به شمال ایتالیا، رومی ها را بارها شکست داد و پانزده سال را در ایتالیا گذراند. گرچه شکست نخورد، اما پیروزی های روم در جای دیگر، به ویژه، فتح اسپانیا (۲۰۶ پ م) و حمله به خاک کارتاژ، سبب احضار هانیبال از ایتالیا شد. روم پس از پیروزی در نبرد زاما در نزدیکی کارتاژ (۲۰۲ پ م) بی رقیب شد و کارتاژ قدرت نظامی خود را در مدیترانه ازدست داد.
جنگ های مقدونی. جنگ اول مقدونی (۲۱۴ ـ ۲۰۵ پ م) برضد فیلیپ پنجم پادشاه مَقدونیه و متحد هانیبال، تقریباً بی نتیجه پایان یافت. فیلیپ پنجم۳۴، جنگ دوم (۲۰۰ ـ ۱۹۶ پ م) را آغاز کرد و این بار شکست خورد، و کنسول و سردار روم، تیتوس کوئینکتوس فلامینیوس، در مسابقات برزخی(بازی های منظم یونانی شبیه بازی های اُلَمپیک) رهایی یونان از سلطۀ مقدونی را اعلام کرد. پس از سومین جنگ مقدونیبا پرسئوس، جانشین فیلیپ پنجم، (۱۷۲ ـ ۱۶۸ پ م)، مَقدونیه متلاشی شد. وقتی که تلاش هایی برای یکپارچگی دوباره کشور آغاز شد، مقدونیه به ایالات روم تبدیل شد ( ۱۴۶ پ م). در همان سال، اتحادیۀ آخایایییکی از شهرهای یونان کوشید استقلال خود را اعلام کند. روم آخایارا به ایالتی دیگر تبدیل کرد. آن دسته از شهرهای یونان که دوستانه رفتار کردند ظاهراً متحد باقی ماندند، اما شهرهای مقاوم تابعیت را پذیرفتند. از آن پس روم دچار بی نظمی شد و طی ۱۰۰ سال بی نظمی، جمهوری به تدریج فروپاشید و به حمایت مردان قدرتمندی وابسته شد که موجودیت آن را تهدید می کردند. یولیوس سِزار پس از مبارزه ای شدید با سنا، جمهوری را پس از نبرد داخلی کوتاه مدت (۴۹ ـ ۴۶ پ م) ازبین برد. قتل او در ۴۴ پ م به یک رشته جنگ داخلی بین جانشینانش، اوکتاویانوس(پسرخوانده اش) و مارکوس آنتونیوس(جانشین سیاسی او)، و توطئه گرانی که او را به قتل رساندند، منجر شد. پس از یک دوره تقسیم قدرت اوکتاویانوس و مارکوس آنتونیوس نیز جدا شدند و جنگ داخلی (۳۲ ـ ۳۰ پ م) از سر گرفته شد. مارکوس آنتونیوس با کلئوپاترا، ملکۀ مصر که با پسرش بَطلَمیوس پانزدهممشترکاً بر مصر حکومت می کرد، ارتباط برقرار کرد. همین رابطه به اوکتاویانوس امکان داد تا جنگ داخلی را نبرد ارزش های رومی با قدرت شیطانی شرق جلوه دهد. اوکتاویانوس پیروز، و امپراتور شد.
امپراتوری، از اوگوستوس تا مارکوس اورِلیوس. اوکتاویانوس با یافتن دستاویزهای قانونی اختیارات مستبدانۀ خود را پنهان کرد، و توانست صلح را در مدیترانه پس از یک قرن آشوب و جنگ داخلی برقرار کند. به خاطر دستاوردهایش در برقراری صلح در روم به او لقب اوگوستوس (به معنی پرشکوه و مبارک) دادند، هرچند که این امر به قیمت نابودی جمهوری تمام شد. او در امپراتوری که مرزهایش از خاورمیانه تا گُل بود نیز ثبات برقرار کرد و پس از چند شکست در آلمان از پیشروی نیروهایش جلوگیری کرد. جانشینان او، موسوم به خاندان جولیو ـ کلودین، تا خلع نرون( ۶۸ م)، سلطنت کردند. جنگ داخلی بار دیگر آغاز شد، اما پس از هرج ومرج سالِ چهار امپراتور، ۶۹ م، که چهار سردار با کنارزدن یکدیگر مدتی کوتاه بر تخت نشستند، وسپاسیانوسنظم را برقرار ساخت و سلسلۀ فلاوینها را تأسیس کرد. پس از قتل دومیتیانوس، آخرین فرد سلسله، سِنا نِروارا به امپراتوری برگزید. سپس دوره ای ۸۳ ساله آغاز شد که در آن هیچ یک از امپراتورها ولیعهد ذکور نداشتند و هرکدام از آنان مردی را به ولیعهدی برگزید که به نظر مناسب ترین بود. درنتیجه، روم و جهان مدیترانه قرنی از نعمت فرمانروایان لایق، شامل نروا، تِرایانوس، هادریانوس، آنتونینوس پیوسو مارکوس اورِلیوس بهره مند شدند. این نظام را مارکوس اورِلیوس با برداشتن گام فاجعه آمیز انتخاب پسر نالایقش، کومودوس، به ولایتعهدی برهم زد (۱۸۰ م).
از مارکوس اورِلیوس تا دیوکلِتیان. در زمان امپراتوری مارکوس اورِلیوس (۱۶۱ ـ ۱۸۰ م) ضعف مرزها برای نخستین بار پدیدار شد. لژیون ها اکثراً از بین اقوام مغلوب استخدام می شدند، که طبیعتاً به دلیل عدم وفاداری به روم، تهدیدی برای اقتدار آن به شمار می رفتند، هرچند که آنان را در مناطقی دور از سرزمین خود مستقر می کردند. چندین سردار ـ امپراتور را سپاهیان آنان بر تخت نشاندند، و به رغم دوره هایی از ثبات گسسته، بخش اعظم این دوره با آشوب های نظامی داخلی همراه بود. اما دو سردار ـ امپراتور، کلودیوس دوم، اهل ایلیریا، و اورِلیانوس، از پانونیا، توانستند جلوی تهاجمات را بگیرند و تا حدودی عظمت امپراتوری روبه زوال را اعاده کنند.
از دیوکلِتیان تا رومولوس اوگوستولوس. دیوکلِتیان سرانجام تظاهر به حکومت مشترک امپراتور و سنا را کنار گذاشت، خود را پادشاه مطلقه خواند و عنوان «دومینوس» برخود نهاد. ولی دست به اصلاحات اقتصادی و سیاسی هم زد، که به ثبات امور داخلی رم انجامید، و دوره ای از صلح و رفاه به همراه داشت. همچنین روند تقسیم فرماندهی امپراتوری را آغاز کرد. او عنوان فرماندهی کل را برای خود نگه داشت، و آسیا و مصر را برای خود حفظ کرد و ایتالیا و افریقا را به همتای «اوگوستوس» خود، ماکسیمیانوس، سپرد. دو پادشاه زیردست را نیز انتخاب کرد که عنوان سِزار داشتند، گالِریوسدر تراس (تراکیه)و ایلیریا، و کنستانتیوس کلوروس(کُنستانتیوس اول) در گُل و اسپانیا. او در ۳۱۲ م با انتشار فرمان مدارای دینی، موسوم به مَنشور میلانروند مسیحی شدن سراسر امپراتوری را آغاز کرد، و نخستین شورای جامع کلیساها را در نیقیه(۳۲۵ م) تشکیل داد. این شوراها در هزارۀ بعدی از قدرت عظیم سیاسی و مذهبی برخوردار شدند. مهم تر از آن برای روم، او امپراتوری را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرد و پایتخت جدید خود، قسطنطنیه، را در بیزانس(استانبول کنونی)، با سنا و اشراف جدید برپا کرد. امپراتوری شرقی که از لحاظ فرهنگی یونانی بود به امپراتوری بیزانس تبدیل شد که تا ۱۴۵۳م فرازونشیب های فراوانی را با شکوه دایمی از سر گذراند. پس از مرگ کنستانتین در ۳۳۷ م، حکمرانان رقیب برای کسب قدرت به جان یکدیگر افتادند و قبایل بربر نیز از مرزهای غربی گذشتند. در ۳۶۴ م، والِنتی نیانوس اول، امپراتور روم شرقی والِنس، برادرش، را امپراتور روم غربی کرد. او برای مدتی توانست جلوِ گوت ها، قبیله ای بربر، را بگیرد، اما در ۳۷۸ م شکست خورد. بیزانس نیز در معرض خطر قرار داشت ولی امپراتور تِئودوسیوس از طریق دیپلماسی ماهرانه موفق شد قلمرو خود و تاج وتخت گراتیانوس، همتای غربی اش، را حفظ کند. از مرگ تئودوسیوسدر ۳۹۵ م، بقیۀ تاریخ امپراتور غربی آکنده از هرج ومرج است؛ امواج گوت ها، هون هاو واندال هابه راه افتادند. هونوریوس( ۳۸۴ ـ ۴۲۳ م) با کمک سردارشِ استی لیکو(که واندال بود) گوت ها را مغلوب کرد؛ ولی پس از مرگ استی لیکو، آلاریک، شاه ویزیگوت ها، پس از تاخت وتاز در مَقدونیه و ایلیریا، شهر رُم را فتح و غارت کرد. هون ها گل و ایتالیا را درنوردیدند و واندال ها شمال افریقا را فتح کردند. گِنسِریک، شاه واندال ها، بار دیگر شهر رُم را غارت کرد (۴۵۱م)، و سرانجام امپراتور رومولوس اوگوستولوس۷۶ تخت وتاج را به اودوآکرسپرد (۴۷۹). اودوآکر با زنون، امپراتور روم شرقی، توافق کرد که دیگر نیازی به تقسیم امپراتوری نیست: زنون بر امپراتوری یکپارچه حکومت می کند و اودوآکر، پاتریسین ایتالیا خواهد بود. بدین ترتیب امپراتوری روم سقوط کرد، هرچند در شرق، به شکل امپراتوری بیزانس ادامه یافت. نیز ← بیزانس،_امپراتوری

پیشنهاد کاربران

بپرس