روغن زدن ؛ مالیدن. روغن مالیدن. ( آنندراج ) : داردم در آتش هند این سیه مست و ز شوق می زند هرلحظه چون مرغ کبابم روغنی. سلیم ( از آنندراج ) . جوهر روح از شراب کهنه ماند باصفا تا نگیرد زنگ این شمشیر را روغن زنم. سلیم ( از آنندراج ) . و رجوع به ترکیب روغن دادن شود.