حافظا!!
پدران زحمت کش و رعیت هرکدام فروختند روضه ی رضوان ابهامی وهمگرایان را به دو گندم / ناخلف باشیم من و تو گر نفروشیم کلیه ی معارف وحیانی و حدیثی و روائی را جملگی به یک جو/
بیا تا به سان فقیهان امروزی حدیث از حوریان برزخی و مُطرب و مَی گوئیم و راز دهر را بی تاج تشدید بر سر ه یا هایش کمتر جوئیم/ که به فرموده ی خود کس نگشود و نگشاید به حکمت این شاه معمای بی تاج و تخت و کلاهِ فاقد نوار زرین دیهیمی را/ گر هم فرصتی شد لیوانی از آبجوی شمس و پیاله ای از شراب آفتابی این حکیمک نوشیم در همین جا و حال بر گرد این میز زرین/ که به قول سخنان شیرین خود نمونه ها یش را نیابی در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین/. .
... [مشاهده متن کامل]
روضه ی رضوان روئیائی رسول و خدمتکار الله به فرموده خود رضوانُ الله و اکبریت الله بود و باشد / روضه ی رضوان حقیقی و واقعی من و تو و دیگران اما هم در برزخ و هم در آخرت بهشت برین خواهد بود و باشد /. .
خیّاما!!
در دایره ای که میدان آمدن ها و رفتن ها و باز آمدن های متوالی و فراوان ماست/ که تعدادشان به یقین مساوی با یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ها ست / یا به بیانی دیگر تعداشان برابر با یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر هاست/در مدارات و مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعت هاست/ او را هم بدایت و هم نهایت یا آنرا هم اول و هم آخر هر بار و در پایان هر دَوری هردو بهشت های برین متوالی هاست/
ز جمله آمدگان و رفتگان و باز گشتگان بر روی این جاده یا این مسیر و راه دایره وار و بسی دور و دراز /باز آمده ای کو تاکنون بسان این روضه خوان نوین کین چنین ساده و روشن و باز به خود و خیّام و دیگران گفته بوده باشد راز /؟.
پدران زحمت کش و رعیت هرکدام فروختند روضه ی رضوان ابهامی وهمگرایان را به دو گندم / ناخلف باشیم من و تو گر نفروشیم کلیه ی معارف وحیانی و حدیثی و روائی را جملگی به یک جو/
بیا تا به سان فقیهان امروزی حدیث از حوریان برزخی و مُطرب و مَی گوئیم و راز دهر را بی تاج تشدید بر سر ه یا هایش کمتر جوئیم/ که به فرموده ی خود کس نگشود و نگشاید به حکمت این شاه معمای بی تاج و تخت و کلاهِ فاقد نوار زرین دیهیمی را/ گر هم فرصتی شد لیوانی از آبجوی شمس و پیاله ای از شراب آفتابی این حکیمک نوشیم در همین جا و حال بر گرد این میز زرین/ که به قول سخنان شیرین خود نمونه ها یش را نیابی در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین/. .
... [مشاهده متن کامل]
روضه ی رضوان روئیائی رسول و خدمتکار الله به فرموده خود رضوانُ الله و اکبریت الله بود و باشد / روضه ی رضوان حقیقی و واقعی من و تو و دیگران اما هم در برزخ و هم در آخرت بهشت برین خواهد بود و باشد /. .
خیّاما!!
در دایره ای که میدان آمدن ها و رفتن ها و باز آمدن های متوالی و فراوان ماست/ که تعدادشان به یقین مساوی با یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ها ست / یا به بیانی دیگر تعداشان برابر با یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر هاست/در مدارات و مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعت هاست/ او را هم بدایت و هم نهایت یا آنرا هم اول و هم آخر هر بار و در پایان هر دَوری هردو بهشت های برین متوالی هاست/
ز جمله آمدگان و رفتگان و باز گشتگان بر روی این جاده یا این مسیر و راه دایره وار و بسی دور و دراز /باز آمده ای کو تاکنون بسان این روضه خوان نوین کین چنین ساده و روشن و باز به خود و خیّام و دیگران گفته بوده باشد راز /؟.
روضه رضوان ( رضوانی ) ؛ باغ بهشت. ( یادداشت مؤلف ) :
رضای او به چه ماند به سایه طوبی
خصال او به چه ماند به روضه رضوان.
فرخی.
گر نسیم کرمش بر در دوزخ گذرد
ماریه خوبتر از روضه ٔرضوان گردد.
... [مشاهده متن کامل]
منوچهری.
همه نسختها من داشتم و به قصد ناچیز کردند دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضه های رضوانی برجای نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297 ) .
قربان تو فرزند رسول است ره خویش
از حکمت او جوی سوی روضه رضوان.
ناصرخسرو.
راه نمایدْت سوی روضه رضوان
گر بروی بر رهی درین دو میانه.
ناصرخسرو.
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضه رضوان باشد.
خاقانی.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم.
حافظ.
بسوی روضه رضوان سفر کرد
خدا راضی ز افعال و خصالش.
حافظ.
رضای او به چه ماند به سایه طوبی
خصال او به چه ماند به روضه رضوان.
فرخی.
گر نسیم کرمش بر در دوزخ گذرد
ماریه خوبتر از روضه ٔرضوان گردد.
... [مشاهده متن کامل]
منوچهری.
همه نسختها من داشتم و به قصد ناچیز کردند دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضه های رضوانی برجای نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297 ) .
قربان تو فرزند رسول است ره خویش
از حکمت او جوی سوی روضه رضوان.
ناصرخسرو.
راه نمایدْت سوی روضه رضوان
گر بروی بر رهی درین دو میانه.
ناصرخسرو.
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضه رضوان باشد.
خاقانی.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم.
حافظ.
بسوی روضه رضوان سفر کرد
خدا راضی ز افعال و خصالش.
حافظ.
باغ بهشت
روضه رضوان: یعنیباغ بهشت