روشنق

لغت نامه دهخدا

روشنق. [ رَش َ ن َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل. سکنه آن 360 تن. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوب. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

پیشنهاد کاربران

تازه اگر هم باشه باید یه مدارکی مستحکم داشته باشیدم
هنوز پیشینه مشخصی برای روشنق نیست که یقین باسه
معنی روشنق برگرفته ازدختر کوروش کبیر بنام روشنک است که مدتی دراین روستا ساکن بوده وبعدبه پارس ابادکنونی مهاجرت کردند وبیشتر به روشنفکری این دیارنیز معروف است
نام قبلی روستای روشنق ، عوروشنه بود قدیمی ها به این باور بودند که مجسمه ای باطرح دورشکه می بوده که آن نام را با این اساس نام گذاری کرده اند. البته این بدون مستند میباشد
محلی بر بلندا که آفتاب بهتر بر آن میتابد، روشنتر ، مکانی که دارای مردمی روشن ضمیر است، جایی که ظاهری پرنور و باطنی ( نهاد مردم ) آگاه دارد، مکانی بالاتر که سایه ای بر رویش قرار نمیگیرد.
محل تولید روشنایی, جای خیلی نورانی, محل نظر,
ویااشاره به روستایی که مردمانی روشنفکر داشته است

بپرس