روشناس گردیدن

لغت نامه دهخدا

روشناس گردیدن. [ ش ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) معروف و مشهور شدن :
روی هریک می نگر می دار پاس
بو که گردی تو ز خدمت روشناس.
مولوی.
- روشناس کسی گردیدن ؛ در نظر او شناخته و آشنا شدن :
عجب درماند شاپور از سپاسش
فراتر شد که گردد روشناسش.
نظامی.

فرهنگ فارسی

معروف و مشهور شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس