- دیده روشن گشتن ( گردیدن ) ؛ شادمان شدن : دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد. ( یادداشت مؤلف ).
|| آشکار شدن. واضح شدن. روشن شدن :
کار ایشان است زآنسوی پری
گرددت روشن چه جویی رهبری.
مولوی.
روشنت گردد این حدیث چو روزگر چو سعدی شبی بپیمایی.
سعدی.
و رجوع به روشن شدن شود.