روشن گردانیدن

لغت نامه دهخدا

روشن گردانیدن. [ رَ / رُوش َ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) روشن گرداندن. تنویر. ( دهار ).نورانی ساختن. تابان کردن. ازهار. درخشان و رخشان ساختن. ( از یادداشت مؤلف ) : آفتابی بدان روشنایی که به نوزده درجه سعادت رسیده بود جهان را روشن گردانید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385 ). دستهای راست دادند... در حالتی که روشن گردانیده بود خدای تعالی بصیرتهای ایشان را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ). || جلا دادن. صیقل زدن. روشن کردن : ذوالقرنین بفرمود تا آن سوزن در جایی بمالیدند تا سیاه شد باز پیش رسول فرستاد رسول آن را روشن گردانید. ( قصص الانبیاء ص 194 ). آنگاه سامری آمد و گوساله رابیرون آورد و روشن گردانید. ( قصص الانبیاء ص 113 ).
- روشن گردانیدن آواز ؛ صافی کردن آن. صاف کردن آن : طعامها که آواز را روشن و صافی گرداند باقلی است و مویز. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به روشن کردن شود.

فرهنگ فارسی

یا روشن گرداندن . تنویر . نورانی ساختن .

پیشنهاد کاربران

بپرس