روشن ضمیر

/rowSanzamir/

مترادف روشن ضمیر: پاکدل، سلیم، سلیم القلب، صافدل، صافی ضمیر

متضاد روشن ضمیر: تیره روان، تیره ضمیر

برابر پارسی: روشن دل، خردمند

معنی انگلیسی:
illuminate of a clear conscience

لغت نامه دهخدا

روشن ضمیر. [ رَ ش َ ض َ ] ( ص مرکب ) روشندل. ( آنندراج ). روشن روان. ( ناظم الاطباء ). آنکه دارای دل و روانی روشن است. روشن روان. روشن فکر. ( یادداشت مؤلف ) :
مسند و صدر سری کم دید و کم بیند چنو
صدر والاقدر عالی همت روشن ضمیر.
سوزنی.
خسرو آل امیران ای امیران سخن
در ثنا و مدح تو روشن دل و روشن ضمیر.
سوزنی.
جهاندیده دانای روشن ضمیر
چنین گفت کای شاه دانش پذیر.
نظامی.
به سرسبزی شاه روشن ضمیر
به نیروی فرهنگ فرمان پذیر.
نظامی.
زن کارپیرای روشن ضمیر
بدان خواسته گشت خواهش پذیر.
نظامی.
امیر ختن جامه ای از حریر
به پیری فرستاد روشن ضمیر.
سعدی.
جوان جوانبخت روشن ضمیر
به دولت جوان و به تدبیر پیر.
سعدی.
بخندید دهقان روشن ضمیر
که پس حق به دست من است ای امیر.
سعدی.
نگیرد خردمند روشن ضمیر
زبان بند دشمن ز هنگامه گیر.
سعدی ( بوستان ).
یکی را ز مردان روشن ضمیر
امیر ختن داد جامه حریر.
سعدی ( بوستان ).
آن امیر روشن ضمیر جواب داد. ( حبیب السیر چ سنگی تهران ج 3 ص 324 ). صاحبدلی روشن ضمیر در تعبیر این خواب تأمل نماید. ( حبیب السیر ج 3 ص 325 ). و رجوع به روشندلی شود. || مقلوب ضمیر روشن :
بر خاطر گشاده و روشن ضمیر تو
پوشیده نیست سری جز سر غیب دان.
سوزنی.
فرستاد شه تا به روشن ضمیر
فلاطون نهد خامه را بر حریر.
نظامی.

روشن ضمیر. [ رَ / رُو ش َ ض َ ] ( اِخ ) از گویندگان استاد و دانشمندان زبان فارسی و تازی و هندی و از موسیقی دانان نامی در هند بود وی با چهارده هزار نوا آشنایی داشت و معاصر مؤلف مرآت الخیال بود و به سال 1077 هَ. ق. درگذشت. ابیات زیر از اوست :
بیا ساقی ای دلبری پیشه ات
نی بزم دل قلقل شیشه ات
که ما هم برآریم ازین پرده شور
به الحان داودی آریم زور
گل نغمه رنگ گداز دل است
چو دل آب شد مدعا حاصل است.
( از مرآت الخیال صص 151 ).
و رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دارای دل و روانی روشن است روشن ضمیر دانا آگاه .
از گویندگان استاد و دانشمندان زبان فارسی و تازی و هندی و از موسیقی دانان نامی در هند بود .
روشن روان، روشن دل، آنکه دل وروانی روشن دارد

فرهنگ عمید

= روشن دل

پیشنهاد کاربران

اهل باطن
صبح دل . [ ص ُ دِ ] ( ص مرکب ) مردم صاف دل و روشن ضمیر و متقی و پرهیزکار باشد. ( برهان ) : گفتمش ای صبحدل ، سکه ٔ کارم مبرزرّ و سر اینک ز من ، سکه ٔ رخ برمتاب . خاقانی .
آگاه دل
Skylarker
زیرا روشن ضمیر به معنای زنده دل میباشد

بپرس