روشن ساختن

مترادف ها

picture (فعل)
نقاشی کردن، مجسم کردن، با عکس نشان دادن، روشن ساختن

پیشنهاد کاربران

to clarify
پارسی/ آلمانی
روشن ساختن / klar machen . . . . . . آشکار ساختن، آشکار کردن
آشکار ساختن
شعله انداختن. [ ش ُ ل َ / ل ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) روشن و تابان کردن. نورانی ساختن. روشنایی بخشیدن :
لعل در جام تا خط ازرق
شعله در چرخ اخضر اندازد.
خاقانی.

بپرس