روشن دماغ

لغت نامه دهخدا

روشن دماغ. [ رَ / رُو ش َ دِ ] ( ص مرکب ) روشن قیاس. روشن رای. کنایه ازکسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. ( از آنندراج ) :
همیدون درین چشم روشن دماغ
ابوبکر شمع است و عثمان چراغ.
نظامی ( از آنندراج ).
|| ( اِ مرکب ) انفیه و دارویی که به بینی کشند. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

روشن قیاس . روشن رای . کنایه از کسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس