روشت
لغت نامه دهخدا
روشت. [ رَ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از بخش بناب شهرستان مراغه. آب آن از رودخانه روشت و چاه و سکنه آن 1869 تن. محصول آنجا غلات. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
روش؛ رفت و آمد؛ تردد
پیشنهاد کاربران
روشن
در کوردی هم
روشت =ره وشت =رفتن=برگشتن
روشت =ره وشت =رفتن=برگشتن
در کتاب زرتشت به معنی استراحتگاه موقت. روشت یعنی استراحتگاه موقت برای کاروان.
روشت. ( مازنی ) ، برگشت پذیری ، ارتجاع. "انار شیش روشت خله خاره "برگشت پذیری شاخک انار خیلی خوبی است " و یا "شاخک انار ارتجاع بسیار خوبی دارد ".